زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
در رهـگـذرهـای غــریـبـی بـیـقـرارم تـنـهــایــم و در فـکـر تـنـهـایـیِ یـارم تـنـهـا مـیـان بـیوفــایـیهـا و خُـدعـه بعـد از خـدا تـنهـا امـیدم هست طوعه در هر وجب از خاک هر کوچه گذشتم یک یا حـبـیـبی با سـرشک غـم نوشتم در مسلخ عشق عاقبت رسوا شدم من رسـوایِ تـو ای زادۀ زهـرا شـدم مـن ای شعـرِ عـشـقـم را تو تنهـا استعـاره دارم شـده از عــشـق تـو دارالامــاره اسم تو تنهـا ذکـر جـاری در سـجـودم بیتو گـسـسـته جان زهرا تار و پودم قـدقـامـتـم را در نماز عـشـقت ای یار بـسـتـم بـه یــاد قــدّ رعـنـای عـلـمـدار من ماندم و نجـوای آرامی بر این لب وای الامـان از آه و زارییهای زینب بالا نمیآید نفـس این سیـنه تنگ است آقا میا کوفه که رسم کـوفه ننگ است آیـد در و دیـوار هر خـانـه به جـنـگـم شادم که بـهـر دخت زهرا پیش مرگم در لحـظههای آخـرم لب تـشـنه هـستم ظرفی چو جام زهـر دشمن داده دستم افـتـاده عـکـس مـاه تـو در کـاسـۀ آب لبهای خونی میزنم بر روی ارباب |